معنی سن پیتر
حل جدول
گویش مازندرانی
سال سن
لغت نامه دهخدا
سن. [س ِن ن] (ع اِ) دندان. || سال. (منتهی الارب). || عمر. مدت عمر. زندگانی. هنگام از عمر. (ناظم الاطباء). عمر. (منتهی الارب). سال و عمر. مؤنث است در مردم باشد یا غیر آن. ج، اسنان. (آنندراج). || گاو دشتی. (منتهی الارب) (آنندراج). گاو نر. (مهذب الاسماء). || تیزی مهره ٔ پشت. || جای تراش از قلم. || زبان قلم. || شاخ. || دانه از سیر. || دندانه ٔ راسن. || اکل شدید. (منتهی الارب) (آنندراج).
- سن بلوغ، هنگامی که شخص مکلف شود و به تکلیف رسد. (ناظم الاطباء).
- سن تمیز، هنگامی که شخص شاعر شود و خوب و بد را بشناسد.
- سن رشد، سن قانونی. بلوغ سن.
- سن شباب، جوانی. (ناظم الاطباء).
- سن شیخوخت، پیری. (ناظم الاطباء).
- سن قانونی، سال و مدت عمری که پس از آن قانون اجازه میدهد کلیه ٔ معاملات را شخصاً انجام دهد.
- سن و سال، عمر و زندگانی. (ناظم الاطباء).
سن. [س ِ] (اِ) حشره ای است که رطوبت ساق خوشه های گندم و جو بمکد و آنرا خشک یا نزار کند. (یادداشت مؤلف).
سن. [س َن ن] (ع مص) تیز کردن کارد را بفسان. (منتهی الارب) (آنندراج). تیز کردن. (تاج المصادر بیهقی). || نصب کردن سنان به نیزه. || مالیدن دندان را به سواک. || سخت راندن شتران را. (منتهی الارب) (آنندراج). نیک راندن شتر. (تاج المصادر بیهقی). || ظاهر کردن و آشکارا کردن کاری را. || سفال گردانیدن گل. || سنان زدن یا بدان گزیدن یا شکستن دندان او را. || خوابانیدن و برجستن بر آن. || گذاشتن شتران را در چراگاه. || نیکو کردن سیاست و تیمار کسی را. || تصویر آن چیز کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). || سن علیه الدرع او الماء؛ ریخت آن را بر آن. (منتهی الارب). || زره به خویشتن فروگذاشتن. (تاج المصادر بیهقی). || رفتن در آن راه. || آرزومند طعام کردن کسی را چیزی. || ریختن خاک بر زمین. || بلند کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). بلند شدن. (المصادر زوزنی). || آب بر روی ریختن. (منتهی الارب) (آنندراج).
سن. [س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 100 تن سکنه. آب آن از رودخانه ٔ جراحی. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و ساکنین از طایفه ٔ آل ابوکرو می باشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
سن. [س َ] (اِ) رستنی باشد که بر درختها پیچد و به عربی عشقه خوانند. (برهان) (آنندراج). عشقه بود که بر درخت پیچد. (لغت فرس اسدی) (تحفه ٔ حکیم مؤمن). || سان که مثل و مانند و رسم و عادت و طرز و روش باشد. || سنان. نیزه. (برهان) (آنندراج).
سن. [س ِ] (اِخ) دهی است از دهستان قصبه ٔنصار بخش قصبه ٔ معمره ٔ شهرستان آبادان. دارای 350 تن سکنه. آب آن از شطالعرب و لوله کشی خسروآباد. محصول آنجا حنا، مختصری انگور و خرما. شغل اهالی آنجا زراعت، ماهیگیری، حصیربافی و گلاب گیری است. ساکنین از طایفه ٔ نصار هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
فرهنگ عمید
عشقه، گیاهی که بر درخت میپیچد: هست بر خواجه پیخته زفتن / راست چون بر درخت پیچید سن (رودکی: ۵۰۵)،
مدتی که از عمر انسان یا جاندار دیگر گذشته باشد، مدت عمر و زندگانی،
* سن بلوغ: سنی که دختر یا پسر به رشد طبیعی برسد، حد رشد یا بلوغ دختر در دین اسلام نهسالگی و پسر چهارده سالگی است،
* سنِ تمییز: سنی که وقتی انسان به آن برسد نفع و ضرر خود را میشناسد،
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی تویی خ تویی ک تو هستی
سخن بزرگان
اگر از من بخواهید که خودم را بازی کنم نمی دانم چه کار باید بکنم، نمی دانم که یا چه هستم، من نمی دانم پیتر سلرز کیست؛ این را می دانم که دستمزدم را به او می دهند.
بیوگرافی
بازیگر (1942نیوجرزی، آمریکا) با نام پیتر کوهون به دنیا آمد. ابتدا کارگر باراندازهای سن فرانسیسکو بود. سپس به یک گروه محلی پانتومیم پیوست، او شخصیت بیقراری داشت. زندگیاش را با شکار پرندگان و فروختن پرهایشان میگذراند. در سال 1980 وارد سینما شد. با ایفای نقش ئیتی به شهرت رسید. در محصولات هالیوودی اغلب نقشهای اصلی را به عهده میگرفت. نقش دیگر به یادماندنی او در فیلم ماه تلخ بود. از فیلمهایش: با خنده مردن، مساعدت جنوبی، پچ آدامز، افشاگری، یک مرد عاشق، دلآزارها، بیگانگان میبوسند، کراس کریک، لبه ناهموار، قلب نیمه شب.
معادل ابجد
722